سربازی و هزار درد بی درمان

این داستان واقعیست :

جوانک در کارگاه کار می کرد. عصر بود و همه خسته. پشت دستگاه پرس ایستاده بود و به آمد و شد آن نگاه می کرد. یک لحظه همه ی افکار به مغزش هجوم برد. نمی خواست سربازی برود. چند سال غیبت داشت و تصور پوشیدن لباس سربازی و 2 سال بیهوده گی آزارش می داد. تصمیم اش را به سرعت بالا رفتن دستگاه پرس گرفت و به سرعت پایین آمدن اش، بند اول انگشت اشاره را زیر دستگاه نهاد. تنها ثانیه ای نیاز بود تا........

این داستان واقعیست :

جوانک در کارگاه کار می کرد. عصر بود و همه خسته. پشت دستگاه پرس ایستاده بود و به آمد و شد آن نگاه می کرد. یک لحظه همه ی افکار به مغزش هجوم برد. نمی خواست سربازی برود. چند سال غیبت داشت و تصور پوشیدن لباس سربازی و 2 سال بیهوده گی آزارش می داد. تصمیم اش را به سرعت بالا رفتن دستگاه پرس گرفت و به سرعت پایین آمدن اش، بند اول انگشت اشاره را زیر دستگاه نهاد. تنها ثانیه ای نیاز بود تا فریاد جان خراش ای شیشه های کارگاه را بلرزاند.

-------------------------------------

پسرک حالا از شر بند اول انگشت راحت شده بود. مدیر کارگاه برایش اتوموبیل پراید ای خریده بود و به فکر ازدواج بود. برای معافیت سربازی اقدام کرده بود و خود را دلداری می داد.

-------------------------------------

از در حوزه ی نظام وظیفه که خارج شد می خواست سر اَش را به دیوار بکوبد. احساس ضعف می کرد. دست راست اَش را گرفت و اشک ریزان روی خاک ها نشست. از سربازی معاف نشده بود. در کمیسیون پزشکی گفته بودند "قانون کمی تغییر کرده!"

-------------------------------------

مدت ها از آن موقع می گذرد و جوانک حال ازدواج کرده. نامه ی اعزام سربازی به عنوان یک معاف از رزم در خانه اش آمده. نمی رود اما هر شب از ترس دستگیر شدن اَش به سختی می خوابد. دیگر جرات قطع کردن یک انگشت کامل را هم ندارد!

--------------------------------------

پ.ن 1 : می گفتند زمان ای قانون ای بود که به صرف نداشتن بند اول انگشت اشاره، به دلیل عدم توانایی در چکاندن ماشه، مورد از سربازی معاف می شود. این قانون امروز تغییر کرده.

پ.ن 2 : تصور نکنید که فقط این جوانک داستان ما دیوانه بوده. بسیار افراد دیگری دور و برم هستند که کارهای عجیب تری برای معافیت از سربازی می کنند.

پ.ن 3 : "خدمت تحت السلاح" که در قانون اساسی آمده، سندیست برای آزادی نسبی یک جنس مذکر در این کشور خراب شده. نداشتن آن صدها محدودیت برایتان ایجاد و زندگی را بر کامتان تلخ می کند. نداشتن حق تحصیل پس از فاصله افتادن بین دوران تحصیلی، نداشتن حق خروج از کشور و جلوگیری از استخدام رسمی شما تنها سه مورد از این دست هستند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.